غزلغزل، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

دختر گلم غزل

نوروز نود وچهار دومین نوروز غزلم

عشق ابدی من نوروز امسال دومین نوروزت بود پارسال موقع سال تحویل سه روزت بود  امسال یک ساله بودی و کلی شیرین کاری بلدی علاوه بر اینکه داری هر روز تو راه رفتن پیشرفت میکنی .امسال هفت روز اول عید بابایی باید سرکار شیفت وای میستاد خب تا شیشم هم بخاطر ایام فاطمیه عملا همه چی تعطیل بود.موقع سال تحویل شما خولب بودی ولی من به زور بابایی رو بیدار کردم  تا موقع تحویل سال برای عاقبت بخیری دخترم و همه بچه ها دعا کنیم.گناهی بابایی فردای اون روز هفت صبح باید محل کار میبود برای همین خیلی دلم سوخت براش ​.روز هفتم یعنی پنجشنبه رفتیم دامغان پیش مادر جون همون شب عمو حسین و زن عمو با پارسا و سارا اومدن که خیلی خوش گذشت و زن عمو ما رو...
18 فروردين 1394

عکس های تولد یک سالگی دخترم

سلامی چو بوی تازگی بهار به بهار زندگی مامان و بابا اولین پستی که تو سال نود وچهار برات میزارم مربوط به عکسهای تولد یک سالگیت میدونم که خیلی دیره ولی مامانی توعید اصلا وقت نشد ببخشید  مراسم تولدت رو بیست و یکم اسفند گرفتیم شب قشنگی بود و من و خاله تصمیم گرفتیم تم تولدت تم هلو کیتی باشه که خاله لطف کرد زحمت ریسه ها و استیکرها رو کشید که دستش درد نکنه .خب بدون توضیحات اضافه بریم سر وقت عکسها: تزیینات تولد دخترم که دست خالش درد نکنه براش درست کرد   غزل بغل عمو مهدی جونش غزل و مادر جون و مامان و بابا غزل و خاله و مامانجون و بابا...
17 فروردين 1394
1